جدول جو
جدول جو

معنی سخن دانی - جستجوی لغت در جدول جو

سخن دانی
سخن دان بودن
تصویری از سخن دانی
تصویر سخن دانی
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سخن دان
تصویر سخن دان
دانا و واقف به شیوۀ سخن گفتن، کسی که سخن درست بگوید و بنویسد، ادیب، دانندۀ سخن، برای مثال سخن دان پرورده پیر کهن / بیندیشد آنگه بگوید سخن (سعدی - ۵۶)، کنایه از شاعر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سخن چینی
تصویر سخن چینی
خبرکشی، نمامی، دوبه هم زنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سخنرانی
تصویر سخنرانی
سخن گفتن برای مردم، نطق کردن، خطبه خواندن، سخنانی که توسط یک نفر در جلسه بیان می شود، جایی که سخنانی ادا می شود و گروهی برای گوش کردن به آن جمع می شوند
فرهنگ فارسی عمید
(سُ خَ)
سخن شناسی. ادیبی. شاعری. نیکو سخن گویی:
کسی را که یزدان فزونی دهد
سخندانی و رهنمونی دهد.
فردوسی.
گبر را گفت پس مسلمانی
زین هنرپیشه ای، سخندانی.
سنایی.
نیست درعلم سخندانی و در درس سخا
مفتیی چون تو مصیب و ناقدی چون تو بصیر.
سوزنی.
چشمۀ حکمت که سخندانی است
آب شده زین دو سه یک نانی است.
نظامی.
بر حدیث من و حسن تو نیفزاید کس
حد همین است سخندانی و زیبایی را.
سعدی.
سخندانی وخوشخوانی نمی ورزند در شیراز
بیا حافظ که تا خود را به ملکی دیگر اندازیم.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(سُ خَ)
نطق کردن در مجمعی. عمل سخن ران. کنفرانس. نطق
لغت نامه دهخدا
(سَ)
گران جانی:
آزاد کنم ز سخت جانی
وآباد کنم به سخت رانی.
نظامی.
شبهای هجر را گذراندیم و زنده ایم
ما را به سخت جانی خود این گمان نبود.
شکیبی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سُ خَ)
نمّامی. خبرکشی:
سخن چینی از کس نیاموختیم
ز عیب کسان دیده بردوختیم.
نظامی
لغت نامه دهخدا
جای نان، صندوق یا سبدی که در آن نان نهند، دیگ یا گنجۀ جای نان، جای نگه داشتن نان، ظرفی که نان در آن نگه دارند، محل ارتزاق، وسیلۀ اعاشه، راه معاش، ممر رزق، آنجا یا آن وسیله که از آن کسب رزق کنند: آزادی ناندانی عده کثیری شده است، (یادداشت مؤلف)، منبر و مسجد ناندانی ملا حسن است، مجازاً، شکم، معده،
- امثال:
همه جا سست و مست است ناندانیم درست است
لغت نامه دهخدا
تصویری از سخنرانی
تصویر سخنرانی
نطق کردن در مجمعی کنفرانس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخندانی
تصویر سخندانی
سخن شناسی ادیبی، شاعری، نیکو سخن گویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخت جانی
تصویر سخت جانی
حالت و کیفیت سخت جان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخن چینی
تصویر سخن چینی
عمل و کیفیت سخن چین نمامی خبر کشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخنرانی
تصویر سخنرانی
نطق کردن، خطبه خواندن، جایی که در آن گروهی برای شنیدن سخنان سخنران حاضر می شوند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نان دانی
تصویر نان دانی
محل درآمد و کسب و کار، مجازاً، شکم، معده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سخنرانی
تصویر سخنرانی
نطق
فرهنگ واژه فارسی سره
دوبه هم زنی، سعایت، غمز، خبرکشی، نمامی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پوست کلفتی، گرانجانی، جان سختی، سگ جانی، سنگ دلی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از سخنرانی
تصویر سخنرانی
Oration, Speech
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سخنرانی
تصویر سخنرانی
oraison, discours
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از سخنرانی
تصویر سخنرانی
演説
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از سخنرانی
تصویر سخنرانی
נְאוּם
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از سخنرانی
تصویر سخنرانی
연설
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از سخنرانی
تصویر سخنرانی
pidato
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از سخنرانی
تصویر سخنرانی
भाषण
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از سخنرانی
تصویر سخنرانی
redevoering, toespraak
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از سخنرانی
تصویر سخنرانی
discurso
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سخنرانی
تصویر سخنرانی
oratoria, discurso
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از سخنرانی
تصویر سخنرانی
orazione, discorso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از سخنرانی
تصویر سخنرانی
演讲
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سخنرانی
تصویر سخنرانی
oracja, przemówienie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سخنرانی
تصویر سخنرانی
промова
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سخنرانی
تصویر سخنرانی
Rede
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سخنرانی
تصویر سخنرانی
речь , речь
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سخنرانی
تصویر سخنرانی
nutuk, konuşma
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی